سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر که خود رأى گردید به هلاکت رسید ، و هر که با مردمان رأى بر انداخت خود را در خرد آنان شریک ساخت . [نهج البلاغه]

-:-یک مهاجر از جنوب-:-


 

اینجا دیگر زمان معنا نداشت.

 ایستاده بود برای تماشا.

 تماشای یک مسرح عشق پاک و بی ربا.

 التماسی برای آخرین قدم.

 طلاقی سه باره با دنیا .

 لبخندی مطمئن از وداع .

 چشمانی که محرومان عاشق را سالیان سال همدردی.

 پایی که لبیک گوی صدای مظلوم و سراسیمه به سویش .

 اینجا دیگر کوه عامل نبود.

 با زمان همسفر شده بود از دیار مجنون تا دیر زید.

 کوهای کرد را پشت سر گزاشته بود تا نینوایی جوید.

 اینجا آخر خط بود التماسش به پا ودست و بدنش بود برای آخرین مسرح.

 و برای مسرح بهترین ترانه. و آن ترانه صدای عاشقانه ریح صحرای جنوب.

 که آدام عاشق را سرمستش میکرد.

 اینجا دگر زمان معنا نداشت.

 ایستاده بود به تماشا.

 تماشای رقص.

 رقصی مجنونی عاشق با ریح

 در مقابل مرگ.

 

 



hamoudi ::: چهارشنبه 87/8/15::: ساعت 9:33 عصر