زیر گنبد کبود
زیر گنبد کبود
یکی هست یکی نیست
زیر گنبد کبود هم کوچک هست هم بزرگ
زیر گنبد کبود هم غسه هست هم شادی
اونجا خیلی چیزها اتفاق می افته
که ما انها رو نمی تونیم بفهمیم
ولی در ته دل خود
همیشه سعی می کنیم براش یه جوابی پیدا مکنیم.
زیر گنبد کبود
می دونم می دونم می دونم
که اونجا هستی......
اونجا که شادی و سرور بر پاست
ولی اونجا یه گوشه تنهای تنها
بین اونها زیر گنبد کبود
تنها در فکر منی.
زیر گنبد کبود
بغض آدم رو می گیره
کسی اهتمام نمی کنه
کسی هم نیست که ببینه
کسی هم نمی خواد
زیر گنبد کبود
از خود خجالت می کشم
زیر گنبد کبود
تصویر خود رو می سوزانم
می دونم می دونم می دونم
که اونجا هستی
همیشه به این فکرم
اونجا تو بی من
و من اینجا بی تو
ولی همیشه دلم نزدیک توست
زیر گنبد کبود
می ترسم از خواب
می ترسم از بیدار شدن
می ترسم از روئیا
می ترسم که تو از دستم بری
زیر گنبد کبود
ما همه عاشق بودیم
یک روزگاری در کودکی.
احیاناً درسختی ودور از کمک.
در ظلم و تنهایی
ولی عاشق بی مرز می شدیم
و عاشقی خارج از اجبارمی شدیم
زیر گنبد کبود
تنهایی و عشق
زیر گنبد کبود
یک قطره اشک
زیر گنبد کبود
همه چیز کوچک است
برای تو م...